عرفان و فاطمه
خالی تر از سکوتم ، از نا سروده سرشار حالا چه مانده از من ؟... یک مشت شعر بیمار انبوهی از ترانه ، با یاد صبح روشن اما... امید باطل... شب دائمی ست انگار با تار و پود این شب باید غزل ببافم وقتی که شکل خورشید ، نقشی ست روی دیوار دیگر مجال گریه از درد عاشقی نیست بار ترانه ها را از دوش عشق بردار بوی لجن گرفته انبوه خاطراتم دیروز: رنگ وحشت ، فردا: دوباره تکرار وقتی به جرم پرواز باید قفس نشین شد پرواز را پرنده ! دیگر به ذهن مسپار شاید از ابتدا هم تقدیر من سفر بود کوچی بدون مقصد از سرزمین پندار از پوچ پوچ رویا ، تا پیچ پیچ کابوس از شوق زنده بودن... تا خنده ای سرِ دار
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |

- آواره رفــاقـــت
- عـــاشـــق تـــنـــهـــا
- عــشــق بــرا زنــــدگـــی
- مـــــــــــطــــــــــالــــــــــب عـــــــــاشقانه
- I LOVE YOU
- دفتر زندگی
- bmw123456789
- ساعت رومیزی ایینه ای
- رقص نور لیزری موزیک
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
::.
عـــــــــــش
<-PollItems->
<-PollName->
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 5
بازدید کل : 11007
تعداد مطالب : 16
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1
کد این آهنگ